به سراغ مـن اگر می آیی ، تـند و آهسته چـه فرقی دارد ؟
” تو” بـه هــر جور دلت خواست بیا …
مثل سـهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد ،
مثل آهن شده در تنهایی ، چینی نازک تنهایی مــن …
.
.
.
دنیا تنهایی های زیادی داره اما
تنهایی من دنیایی داره …
.
.
.
ای تنهاتـرین تنهای شبهای تنهایی من ،
تو تنها کسی بــودی کــه تنهایی هایم را تنها به تو گفتم …!
آه ای خدای مــن چــه شبها که تن ها ، تنها آرامیدند
و در تنهایی فریاد دوستت دارم سر دادند …
.
.
.
دهان تنهاییم آب می افتد بـرای یـک قطره بـودنت …
.
.
.
بگذار مــرز تنهایی را رد کنــم …
ببـین ، گذرنامـه ام فقط مـهر لبهایت را کم دارد …
.
.
.
جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره تا مبادا که تا بخورد
حتی گوشه ای از احساسم زیر دست این همه تنهایی …
بقیه در ادامه مطالب...
اونکـه میخواست منو بفهمه نتونست …
اونکـه میتونست بفهمه نخواست …
این شد کــه ” تنهایی ” تمام قد مـن رو بلعید …
.
.
.
تنهایی چـیزهای زیادی به انسان می آموزد ،
اما تو نرو ؛ بگذار من نادان بمانم …
.
.
.
میبخشم کسانی را کـه هــرچه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند
و مرا در دوردست های خودم تنها گذاردند
و من امروز به پایان خودم نزدیکم …
.
.
.
زندگی پر است از گره هایی که تو آن را نبسته ای ،
اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی ، تنهای تنها …
.
.
.
اگــه احساس تنهایی کردی از مـن سـراغی نگیر،
چون خـودم به انـدازه کافی تنهـایی دارم …
.
.
.
قشنگترین اتفاق ذهنــم حادثه ی شـنیدن صدای تو بود …
چقدر تنهایم وقتی گاهی کــم می شوی …
.
.
.
تنها ” تنهایی ” است که بی تو به من می آید …
.
.
.
فلسفه ی تنهایی را هرچقدر هم خوب ببافند ،
بی قواره بر تن آدم زار می زند …
.
.
.
تنهایی یعنی،تمام تلاشت رو بکنی کـه بـه اونایی کـه تنها نیستن حسادت نکنی
ولی تـه دلت و با تـمام وجود حس کنی کـه میخوای جای اونا بـودی …
.
.
.
حق من از تو رهایی و ” تنهایی” بود،
خدا داند حق دیگری را چـــه خواهی داد …
.
.
.
یک لبخندم را بسته بـندی کرده ام،بــرای روزی کــه اتفاقی تـو را می بینم …
آنقدر تمیز میـخندم که به خوشبختی ام حسادت کنی …
و من در جیب هایم دست های خالی ام را فریب دهم که،
امـن ترین جای دنیا را انتخاب کرده اند …
.
.
.
تنهایی یعنی :
من یه موبایل دارم که صدای زنگش یادم نمیاد …
.
.
.
وقتی مـحبت کـردم و تنــها شدم ، وقتی دوسـت داشـتم و تنها مـاندم
دانستم باید تنها شد و تنها مـاند تا خـدا را فهمید …
.
.
.
باور کردمـــ تنهایی را
چقدر دلمــــ کسی را نمی خواهد امـشب …
.
.
.
و تو هیچگاه نخواهی فهمید که من با یاد همان دقایقی که کنار هم بودیم ،
سال هایی را که بی تو گذشت زنده مانده ام …!
.
.
.
تنهایی یعنی :
بری عطری رو کـه اون میزده رو بخری و بزنی بـه خـودت تا فکر کنی کنارتـه …
.
.
.
سالها ، ماهها و روزها میگذرد …
تو بی من و با او خوشحالی ،
همین برای دل تنهاییم کافیست …
.
.
.
آخرین شعر مـرا قاب کن و
پشت نگاهـت بگذار ،
تا کـــه
تنهایی ات از دیدن آن
جا بخورد …
و بداند ک دل من با توست ،
در همین یک قدمی ….