------------------------------------
رخي پژمرده ،رنگي زرد دارم
ندانم عاشقم ؟مستم؟چه هستم؟
همي دانم دلي پر درد دارم
-------------------------------------
گشايم در به رويت شادمانه
رخت بوسم،به پايت گل بريزم
----------------------------------------
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
به آب کوثر وزمزم سفید نتوان کرد
-----------------------------------
جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین میزندش
همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن . . . . قطره قطره می چکم از چشم خود پاکم مکن
.....................
آن کبوتر که لب بام شما پر زد و رفت دل من بود که آمد به شما سر زد و رفت
.....................
هرکجا دور از تو باشم نازنین غربت نشینم هرکجا پایت گذاری خاک نرم آن زمینم
.....................
چرا غم ها نمی دانند که من سلطان غمهایم بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم
.....................
اگه باهات نبودم برات که بودم... اگه چشات نبودم نگات که بودم...
اگه حرفات نبودم صدات که بودم... اگه خودت نبودم فدات که بودم...
این حوض که دل هلاک نظارهی اوست
صد آیهی فیض بیش دربارهی اوست
در دعوی اعجاز زبانیست بلیغ
آبی که زبانه کش ز فوارهی اوست
--------------------------------------
دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم؟
دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم؟
من زنده به عشق توام ای دوست ولیک
از آرزوی روی تو مردم، چه کنم؟
--------------------------------------
شبها به کنج خلوتم آواز میدهند
کای خفته گنج خلوتیان باز میدهند
گوئی به ارغنون مناجاتیان صبح
از بارگاه حافظم آواز میدهند
----------------------------------------
ایام شباب است شراب اولیتر
با سبز خطان بادهی ناب اولیتر
عالم همه سر به سر رباطیست خراب
در جای خراب هم خراب اولیتر
---------------------------------
دلی دیرم دمی بیغم نمیبو غمی دیرم که هرگز کم نمیبو
خطی دیرم مو از خوبان عالم که یار بیوفا همدم نمیبو
بقیه در ادامه مطالب....
در عشق چه لفظهاست بردوختنی
ای بی خبر از سوخته و سوختنی
عشق آمدنی بود نه اندوختنی
هرچند تخم سوخته در خاک کردهایم
نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات
ما به آب تلخ، صلح از آب حیوان کردهایم
چو نابینا درو دو چشم بینا
درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترت باید کرد کارا
که یک جام می داشتی چون گلاب
دقیقی ز جائی پدید آمدی
بر آن جام می داستانها زدی
هر خصم که هست جز به دام تو مباد
هر سکه که هست جز به نام تو مباد
هر خطبه که هست جز به بام تو مباد
همت همه ساله بیجمال تو مباد
هر بنده که هست بیکمال تو مباد
خورشید جهان تویی، زوال تو مباد
---------------
تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
---------------
ای کرده سپاه اختران یاری تو
فخرست جهان را به جهانداری تو
مستند مخالفان ز هشیاری تو
بخت همه خفته شد ز بیداری تو
---------------
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعدهی فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند
---------------
مسعود جهاندار چو مسعود ملک
بنشست به حق به جای محمود ملک
از ملک جز این نبود مقصود ملک
کز ملک به تربیت رسد جود ملک
زلفت عنبر صدف دهان در دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت طوفان
---------------------------
سخن ز آسمانها فرود آمدهست
بر اقلیم جانها فرود آمدهست
بود تابش ماه و مهر از سخن
بود گردش نه سپهر از سخن
--------------------------------
زلف تو به حسن ذوفنونها برزد
در مالش عنبر آستینها برزد
مشگش گفتم از این سخن تاب آورد
درهم شد و خویشتن زمینها برزد
--------------------------------
طاعت از دست نيايد گنهي بايد كرد
در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد
منظر ديده قدمگاهِ گدايان شده است
كاخ دل در خور اورنگ شهي يابد كرد
روشنان فلكي را اثري در ما نيست
حذر از گردش چشم سيهي بايد كرد
----------------------------
دل من همي داد گفتي گوايي
كه باشد مرا روزي از تو جدايي
بلي هر چه خواهد رسيدن به مردم
بر آن دل دهد هر زماني گوايي