نگار بی قرینه کی می آیی / سحرخیز مدینه کی می آیی؟
عزيزا مادرت چشم انتظاره / كشد ناله ز سينه كي مي آيي؟
يارمن! يوسف، نيا اينجا كسي يعقوب نيست
لحظه اي چشمانمان از دوريت مرطوب نيست
اي گل زيباي من از غربتت اشكي نريخت
نازنين! اينجا خدا هم پيشمان محبوب نيست
گرچه در هر جمعه اي زيبا دعايت مي كنيم
اين دعاها بر زبان است جنسشان مرغوب نيست
یادت نرود چه نوبهاری داریم
محبوب تر از بهار ، یاری داریم
هنگام ورود خود به ما گفت بهار
با «سیصد و سیزده» قراری داریم!
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی
مهدیم من كه مرا گرمی بازاری نیست بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست
همه گویند كه در حسرت دیدار من اند لیك در گفته این طایفه كرداری نیست
ای كه دائم به دعایی كه ببینی رخ من تا كه خالص نشوی با تو مرا كاری نیست
این حق نیست كه تو هر لحظه مرا یاد كنی و من هر جمعه!
مهدیا از غربت غمبار تو همین بس كه تو ما را برای خود می خواهی و ما تو را برای خویش!
مولا جان به حق جمعه های چشم انتظارت بیدارمان كن..
گاهی به آسمان خیالم عبور کن..
شعر مرا به نیم نگاهی مرور کن..
دل مرده ام قبول، تو اما مسیح من..
یک جمعه هم "زیارت اهل قبور" کن..
آخرين جمعه سال است نمي آيي باز؟ دل من مرد در اين شهر نمي آيي باز؟
اگر اين جمعه نيايي به چه دلخوش باشم؟ عيد ما آمدن توست نمي آيي باز؟
بايد از خويش بپرسيم كه چرا حجت حق / خيمه را امن تر از خانه ما مي داند ؟
آقا جان! حيف نيست ماه شب چهارده پشت ابرهای تيره وپاره پاره پنهان بماند!
حيف نيست ديده را شوق وصال باشد ولی فروغ ديده نباشد...
بقیه در ادامه مطالب.....