مورچه ای رو مسخره میکردم که عاشق یه تفاله چایی بود،
خودمو فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر میکردم آدمه …
.
.
.
میلرزم ...
سرد بود آب پاکی که رو دستم ریختی …
.
.
.
من یه زمانی جزء اقلیت های هندی بودم
آخه یه گاوی رو به عنوان عشق می پرستیدم …
.
.
.
باید قاب بگیرم حرفهایت را ؛
همه “عکس” شدند !
.
.
.
اگه توی روت خندیدم به خاطر این بود که نخواستم تو روت بالا بیارم ،
این رو بفهم …
.
.
.
” ﺗـﻮ” ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔـــﻮﯾﯽ ﺗﺎ ﻣـــﻦ ﺧﻮﺷــــحال ﺷﻮﻡ
ﻭ” ﻣﻦ ” ﺍﺣﻤـــﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺗﺎ ﺗو ﺩﻟﮕﯿــــــﺭ ﻧﺸﻮی …
.
.
.
اون لحظه که گفتی یکی بهترازتو پیدا کردم،
یاداون روزایی افتادم که به صد تا بهترازتوگفتم من بهترین رو دارم …
رخ به رخ کــه شــدیم من مات شدم وتو …
چون پادشاهی کـه از اینگونه فتح ها زیاد دیده است ،
بی اهمیت رد شدی …
.
.
.
دوستیمان بازی حکمی بـــود که من از دل مایه گذاشتم و تو ازخشت …
.
.
.
آن روزها گنجشک را رنگ می کردند جای قناری می فروختند، این روزها هوس را رنگ میکنند جای “عـــشق” می فروشند …
آنروزها مال باخته می شدی و این روزها دل باخته …
.
.
.
تو را چه به فرهاد !
یک فــــرهاد بود و یک بیستون عاشقی !
توهمین یــک وجب دیوار را بردار من باورت میکنم …
.
.
.
هی رفیق ” زمان ” است که وفاداری تو را ثابت میکند
نه ” زبان ” …
.
.
.
عزیزم چه زیبـا اجرا میکنـی خط به خط
تمام گفتــــه هایم را …
تمام خواســـته هایم را …
هه !!!
امـــــا برای دیگری …
.
.
.
بافنده خوبی نیستی …
پــــــــــــــــس
واسه من قصه نباف …
.
.
.
” حوا ” بودن تاوان سنگینی دارد …
وقتی آدم ها برای هر دم و بازدم
” هوا ” نیاز دارند …
.
.
.
دلت را به هــر کسی نسپار …
این روزها برخی ها از سپرده ات هم بهــره میخواهند …
.
.
.
گاهی به بعضی ها باید بگی عزیزم اگه بــرام بزرگ شده بودی فقط به خاطر خطای دیدم بود ، میدونی که من آستیگماتم …
.
.
.
آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل می کرد !
چه رنجی میکشد او وقتی هوا ابری است …
.
.
.
گفتم : فراموشت میکنم … !
گفت : نمیتونی …
رفت ، بعد از یه مدت برگشت ؛ گفت : دیدی نمیتونی !؟
گفتم : شمــــــا ؟
.
.
.
ســرد خواهد شد روزهایت بی آغوش من …
بـــر تن کن دروغ هایی را که بافتی …
.
.
.
من خیلی “ با احساسم ”
اما حواست ؛ تنفر هم یه حسه … !
.
.
.
عزیز من …
شــما روی پاهات نمی تونی وایسی چه برسه بــه حرف هات …
.
.
.
از روی کینه نیست اگر خنجر به سینه ات میزنند !
این مــردمان تنها به شــرط چاقو دل می برند …
.
.
.
دیگر بوی آدمیزاد هم نمی دهیم !
گرگ ها هم دیگر برای خوردنمان ناز میکنند …
.
.
.
سراب هم که دیدی تظاهر کن که داری ازش آب میخوری و سیراب میشی …
نذار به دروغش افتخار کنه …
.
.
.
تلفنت بوق اشغال میزند ،
گوشی را بد گذاشته ای یا دلت را ؟
.
.
.
مشترکم بودی کــه در دسترس نبودی !
خاموشــت کردم تا ابد …
.
.
.
درسته که یه خط داری …
اما …
هفت خطی …