گــذشته کـــه حـالم را گرفته است …
آینده که حــالی برای رسیدنش ندارم …
و حال هــم حالم را به هم میزند …
چــه زنــدگی شیــرینی …
.
.
.
قـــرار بود تکیه گاه باشی
نه اینکه گاهی باشی ، گاهی نباشی …
.
.
.
گیرم که از حصار کوتاه دلم ســـاده می پری ،
با دیوار بلند خیالم چـــه می کنی ؟
.
.
.
در صــــــدا کردن نام تو
یک “کجـایی” پنهان است
یک “کـــــاش می بودی”
یک “کــــــــاش باشی” !
.
.
.
دوستـــــ داشتن را نه می نویــسند نه میگویند ، ثابت می کنند …
.
.
.
ببین بــا من چی کار کردی ، ببین دیگه نمیخندم
تو برمیگردی بــا گریه ، دوباره ، شرط میبندم !
.
.
.
کاش بدانی ، قهر میکنم تا دستم را محکمتر بــگیری و بلندتر بگویی : بمان ،
نه اینکه شانه بـالا بینــدازی و آرام بــگویی : هر طور راحتی …
.
.
.
مـی روم ولی چمدانم را نمی برم …
سنگین اســت روزهایی که بی تو زندگی کرده ام …
.
.
.
آغوشت ، علـــم را زیر سوال می برد !!!
آنقدر آرامــم می کند که هــیچ مسکنی جایش را نمی گیرد …
بقیه در ادامه مطالب....
“زخم ها” خـوب می شوند ،
اما “خوب شدن” با “مثل روز اول شـدن” خیلی فرق داره …
.
.
.
در خــاطری که “تویی” ، دیگران فراموشند ،
بــگذار در گــوشت بگویم “میخواهمت” ،
این خلاصه ی تمــام حرفهای عاشقانه ی دنیاست …
.
.
.
گــاهی بی هــوا دلــــم هوایت را می کند …
هـوای تو ؛ تویی که هیچوقت هوایم را نداشتی …
.
.
.
سـرکش بودم به حیله رامم کردی / ای افسونگر ، چه پخته خامم کردی
خــوش چرخاندی کـــمند گیسویت را / در تــــاریکی اسیر دامم کردی
.
.
.
گـــفت دیوانه وار دوستت دارم …
ولی من چه ” ساده ” بــودم که نفهمیدم به دیوانه اعتباری نیست …
.
.
.
آغآآوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشــتباهاتم بغل کن ،
بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود ، فقط نگاه باشد و نفس ،
زندگی آنقدرها دوام نمـی آورد ، همین حالا هم دیر است …
.
.
.
ای ابــر هـا نبارید !
من دریـا را به پایـش ریختم … بــرنگشت !
.
.
.
هیچ انتظاری از کســی ندارم و این نشــان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله خـستگی از اعتمادهای شکسته است …
.
.
.
مــیدونی تلخ ترین درد چیه ؟
تو بخوای …
اونم بخواد …
ولی دنیا نخواد …
.
.
.
برای یک ثانیه عاشقم باش ، من باتـری ساعتم را در می آورم …
.
.
.
بــرعکس پول هــایم زندگیم گوشه دارد ، هــمانجا که همیشه تنها مینشینم …
.
.
.
بعــــضی حرف ها را نباید زد
بعضی حرف ها را نباید خورد
بیچاره دل چه مـی کشد میان این زد و خورد …
.
.
.
عشــق ، اگــر عشـق باشد ، ناممکن ترین ها را امکان می بخشد ،
تنها برکه ای ست که می توانی در آن غرق شوی و اما نفس بکشی …
.
.
.
چه زیبــاست خـیالی که تو را از آن همه فـــاصله می آورد به کلبه ی تنهایی ام …